من ارزشمندم، پس هستم
یکی از مهمترین موارد برای طراحی و ساخت یک برند قدرتمند، قطعاً توجه ویژه به مفوم ارزش پیشنهادی برند میباشد. اگر مقاله من در مورد ارزش ویژه برند را مطالعه نموده باشید، در آنجا به صورت کامل توضیح دادم که تفاوت فراوانی بین ارزش پیشنهادی برند (Brand Value Proposition)، ارزش ویژه برند (Brand Equity) و در نهایت ارزش برند (Brand Value) وجود دارد. سادهترین پرسشی که در این حوزه وجود دارد و به ذهن هر انسانی با کمترین میزان ضریب هوشی هم میرسد این است که خب بالاخره حتماً یک تفاوتی وجود دارد که از سه واژه متفاوت استفاده شده و هر سه واژه با هم تلفیق نشدهاند. یعنی عقل هیچکدام از محققین حوزه برندسازی نمیرسید که به جای سه واژه از یک واژه استفاده کند؟ بگذریم زیرا مجالی برای غر غر کردن نیست و باید سریع برویم سراغ اصل ماجرا. در این مقاله ابتدا تعریف استاندارد ارزش پیشنهادی برند را ارائه نموده و در انتها انواع روشهای ارائه ارزش پیشنهادی را تشریح میکنم.
ارزش پیشنهادی برند چیست؟
معمولاً ارزش پیشنهادی را اکثراً اینگونه تعریف میکنند که:
ارزش پیشنهادی برند دلیلی است که باعث میشود مخاطبین بازار، برند شما را به جای سایر رقبا انتخاب کند
و یا تعریف پرتکرار دیگری که در این حوزه مطرح میگردد، عبارت است از:
ارزش پیشنهادی برند وعده یا قولی است که به مخاطب داده شده و این وعده شامل دلیلی است که باعث میگردد یک برند را به جای رقبایش انتخاب نماییم
تعریف اول را کاملاً قبول دارم زیرا هم علمی است و هم در دنیای واقعی نیز از همین تعریف برای طراحی ارزش پیشنهادی استفاده مینمایند ولی فراموش نکنیم که نباید ارزش پیشنهادی برند را به جای مزیت رقابتی به کار برد. باز هم میگویم حتماً دلیلی دارد که به اولی میگویند (Brand Value Proposition) و به دومی واژه (Competitive Advantage) اطلاق نمودهاند. در ادامه مقاله حتماً دلیل این موضوع را بیان میکنم که چه تفاوتی بین مزیت رقابتی و ارزش پیشنهادی برند وجود دارد. اما تعریف دوم یک ایراد اساسی و علمی دارد که متأسفانه به آن توجهی نمیشود. وعده برند را در دنیای برندسازی (Brand Promise) میگویند که با ارزش پیشنهادی برند یک تفاوت اساسی دارد.
اما برویم به سراغ تعریف ارزش پیشنهادی برند. اگر مقاله من در حوزه هویت برند را مطالعه نموده باشید، به یاد میآورید که در آنجا اشاره نمودم که پایه و اساس برندسازی مفهومی است به نام فایده یا Benefit. یعنی برند اگر به مخاطبین خود فایده ارائه نکند، ذرهای ارزش نداشته و تنها یک سراب با ظاهری زیباست. به طور کلی از نگاه دیوید آکر، 5 نوع فایده برای برند وجود دارد:
فایده کارکردی یا Benefit Functional
فایده مالی یا Financial Benefit
فایده احساسی یا Emotional Benefit
فایده خودابرازی یا Self-Expression Benefit
فایده اجتماعی یا Social Benefit
اما تفاوت ارزش پیشنهادی برند (Brand Value Proposition) و وعده برند (Brand Promise) این است که شما در وعده برند، به مخاطبین خود قول و وعده میدهید که یک ارزش پیشنهادی مشخص به آنها ارائه کنید. حال در عمل ممکن است این ارزش پیشنهادی ارائه شده یا ارائه نگردد ولی ارزش پیشنهادی زمانی به کار میرود که شما تمام فوائدی را وعده کرده بودید به درستی ارائه نموده و خللی در کار به وجود نیاید. اگر قرار باشد ارزش پیشنهادی برند را با وعده برند یکسان بگیریم که نباید در دنیای واقعی شاهد هزاران برندی باشیم که در تبلیغات خود وعده کیفیت داده ولی در عمل فاقد هرگونه کیفیتی میباشند.
حال به راحتی میتوانید درک کنید که چرا در ابتدای مقاله تاکید کردم یکی از مهمترین مسائل برای ساخت یک برند قدرتمند، طراحی درست ارزش پیشنهادی برند است. اگر ارزش پیشنهادی شما تماماً از فوائد POP تشکیل گردد، شما عملاً دارای ارزش پیشنهادی هستید ولی هیچ شانسی برای موفقیت در بازار برای شما وجود ندارد. پس باید ارزش پیشنهادی برند به نحوی طراحی گردد که هم برای مخاطبین فایده ارائه کرده و هم برند را از سایر رقبا متمایز نماید.
مراحل طراحی ارزش پیشنهادی برند
گام اول: تحقیق بازار
اولین گام برای طراحی ارزش پیشنهادی برند، اجرای یک تحقیق بازار قوی برای کشف فوائد مورد نیاز مخاطبین است.
گام دوم: بررسی رقبا
یادمان باشد، برندسازی هیچگاه در خلاء اتفاق نمیافتد یعنی شما همیشه رقبایی دارید که باید در مقایسه با آنها فعالیت نمایید.
گام سوم: بررسی داخل سازمان
فرض کنید شما فوائد مورد نیاز مخاطب را کشف کرده و رقبا را نیز بررسی نمودهاید. شما به این نتیجه رسیدید که سرعت بالا در تحویل کالا یک فایده POD است. زیرا اولاً تمام مشتریان شما نیازمند آن هستند و ثانیاً در حال حاضر هیچ رقیبی در بازار نمیتواند سرعت تحویل قابل قبولی داشته باشد. شما هم خوشحال شده و عجولانه، این فایده را در ارزش پیشنهادی برند خود قرار میدهید، غافل از اینکه منابع و امکانات لازم برای ارائه این فایده در سازمان شما وجود ندارد.
گام چهارم: تدوین ارزش پیشنهادی برند
آخرین مرحله این است که شما فوائد POP و POD خود را کنار هم گذاشته و عملاً ارزش پیشنهادی برند خود را تدوین نمایید. برای چارچوب بندی صحیح ذهنتان، روشهای زیر برای کنار هم قرار دادن فوائد و ایجاد ارزش پیشنهادی برند، میتواند مفید باشد.
9 نمونه ارزش پیشنهادی برند
کیفیت یا عملکرد
قیمت
کاهش هزینه
طراحی
فایده خود ابرازی
شخصیسازی نمودن
راه حل سیستمی و جامع
کاهش ریسک
قابلیت دسترسی
مشاوره برندینگ...
برچسب : انواع ارزش پیشنهادی برند, طراحی ارزش پیشنهادی برند, مثال برای ارزش پیشنهادی کیفیت محصول, نمونه ارزش پیشنهادی, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 92
ارزش ویژه برند آکر
اگر مقاله ارزش ویژه برند من را مطالعه نموده باشید، در آنجا توضیح دادم که ارزش ویژه برند در واقع، ارزش افزودهای است که شما به محصول یا خدمت خود میافزایید. به زبان دیگر، ارزش ویژه برند، نشان از قدرت برند شما داشته و هرچه ارزش ویژه برندتان بالاتر باشد، نشان از قدرت برتر برند شما نسبت به سایر رقبا دارد. مدل مادر دیوید آکر هم نشان میدهد بعد از هویت برند، باید بر روی ارزش ویژه برند تمرکز نمایید. ارزش ویژه برند مدل آکر، اولین بار در کتاب Managing Brand Equity نوشته دیوید آکر در سال 1991 معرفی گردید. دیوید آکر معتقد است که یک برند برای ایجاد ارزش افزوده بر روی محصولات و خدمات خود و به زبان دیگر افزایش میزان ارزش ویژه برندش، نیاز به برنامهریزی برای ارتقاء 5 شاخص اصلی دارد. این پنج شاخص عبارتند از:
آگاهی
تداعی از برند
ادراک از برند
وفاداری به برند
وضعیت برند در بازار
هر کدام از این 5 شاخص دارای چند زیر شاخص بوده که جمع همه آنها به 10 زیرشاخص میرسد لذا به این مدل، Brand Equity 10 هم میگویند.
الف: آگاهی
اولین شاخص، از شاخصهای چهار گانه آکر، آگاهی از برند میباشد. آگاهی از برند در واقع همان میزان آشنایی مخاطبان با برند شماست. آیا مخاطبان بازار تا به حال نام برند شما را شنیدهاند؟ آیا لوگو شما را میتوانند تشخیص دهند؟ آیا شعار برند شما در ذهن آنها ثبت شده است؟
ب: تداعی از برند (Brand Association)
دومین شاخص از نظر دیوید آکر برای تقویت میزان ارزش ویژه برند، تداعی مخاطبین بازار از برند است. قبلاً از اینکه بخواهم تداعی از برند را توضیح دهم باید بگویم که معنی واژه Association در زبان انگلیسی، اتحادیه و انجمن میباشد ولی Brand Association معنی اتحادیه برند نمیدهد بلکه معنی Brand Association در دنیای برندسازی، تداعی برند است. خب حالا تداعی از برند به چه معناست؟ اگر من اسم برند شما را نزد مخاطبینتان و سایر مشتریان بازار که مخاطب شما نیستند، بیاورم، آنها چه چیزی در مورد برند شما به من میگویند؟ آیا برند شما را قابل اعتماد، صادق، تکنیکی و … نام برده و یا برای توصیف برند شما از صفاتی مانند دروغگو، بی کیفیت، کند و … استفاده مینمایند؟؟؟ صفات و تداعیهایی که از برند شما در ذهن مخاطبین وجود دارد را تداعی از برند میگویند.
ج: ادراک از برند (Brand Perception)
ادراکی که مخاطبین از برند شما دارند، سومین شاخصی است که دیوید آکر در دستهبندی خود قرار داده و معتقد است هرچه میزان این ادراک مثبتتر و قویتر باشد، ارزش ویژه برند ارتقا یافته و برند قویتر میگردد. یکی از بزرگترین چالشهای مدیران ارشد سازمان در حوزه برندسازی، دقیقاً همین شاخص ادراک از برند میباشد.
د: وفاداری
وفاداری به برند، شاخص بعدی ارزش ویژه برند از نگاه دیوید آکر است. ارزش وفاداری در تحقیقات مختلف به اثبات رسیده و جز قدیمیترین موضوعات تحقیق در حوزه کسب و کار میباشد. به عنوان مثال، این موضوع که جذب مشتری جدید، 7 برابر بیشتر از نگهداری مشتری فعلی هزینه دارد (البته این تناسب با ظهور شبکههای اجتماعی به کل تغییر کرده است)، جز موضوعاتی است که اهمیت وفاداری برند را بیش از بیش نمایان میسازد.
ه: وضعیت برند در بازار
آخرین شاخص از نظر دیوید آکر، وضعیت واقعی برند در بازار میباشد. نمیشود برندی را دارای ارزش ویژه برند بالا بوده ولی عملکرد مطلوبی در شاخصهای عینی بازار نداشته باشد. دیوید آکر سعی نموده در مدل ارزش ویژه برندش، هم شاخصهای ادراکی مانند کیفیت و تداعی را در نظر گرفته و هم به شاخصهای عینی مانند سهم بازار و قیمت بپردازد. برندی که ارزش ویژه بالا داشته باشد در هر دو نوع شاخص، قوی و قدرتمند، عمل مینماید.
مشاوره برندینگ...برچسب : Brand Equity 10, Brand Equity aaker, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 90
یکی اوس مجید را صدا بزند
در این مقاله سعی دارم در مورد یکی از مهمترین مباحث حوزه برندسازی، یعنی معماری برند، دست به قلم شوم. اگر بخواهم 5 عامل اصلی عدم موفقیت برندهای ایرانی را نام ببرم، به جرات میتوان گفت، یکی از آنها حتماً و حتماً عدم تعیین درست معماری برند است. عدم ارتباط مناسب بین برند زیرمجموعه و برند مادر اکثر اوقات هم برند مادر و هم برند زیرمجموعه را با خطرات جدی مواجه میکند. در طول متن، تجربیات خود از برندهایی که با آنها همکاری داشتهام را نیز ذکر کردهام که موضوع به درستی درک گردد.
رقیق شدن برند (Brand Dilution) نقطه شروع اهمیت معماری برند
شاید شروع اصلی داستان معماری برند برگردد به کشف اهمیت هویت برند. به صورت خلاصه باید عرض نمایم خدمتتان که صاحبین کسب و کار از جایی به بعد متوجه شدند که یکی از مهمترین کلیدهای موفقیت در بازار و غلبه بر رقبا، داشتن یک هویت برند قدرتمند است. به همین دلیل همگی شروع کردند به تعریف و پیادهسازی یک هویت قدرتمند برای برند خود. آنهایی که مالک یک هویت قدرتمند شده بودند، بعد از مدتی دچار یکی از بزرگترین وسوسههای بشری یعنی طمع شدند. به این معنا که اگر یک نفر، برندی قدرتمند در حوزه لبنیات داشت، از خود سوال پرسید:
«چرا من نباید با این برند قدرتمند، محصولات دیگر مانند کنسرو، برنج، روغن و … را به سبد محصولات اضافه نکنم؟؟؟
برند من به قدری قدرتمند است که هزینه بازاریابی و تبلیغات محصولات من به حداقل رسیده و مردم به شدت از آنها استقبال مینمایند، آیا این کار منطقی نیست؟؟؟»
اگر بخواهم کمی علمی صحبت کنم، در دنیای برندسازی به این عمل، تعمیم برند یا (Brand Extension) میگویند. تلاش میکنم در یک مقاله دیگر به صورت کامل تعمیم برند را توضیح دهم ولی در اینجا تمرکز اصلی من روی مفهوم معماری برند است. اینجا بود که مفهوم رقیق شدن برند یا همان (Brand Dilution) مطرح گردید. رقیق شدن برند به این معنا است که هویت برند رقیق شده و برند قدرت و استحکام خود را در ذهن مخاطب از دست میدهد.
به خاطر همین موضوع، هویت، که خود روزی جز مهمترین پیشرانههای موفقیت کسب و کار بود، به یک عامل بازدارنده تبدیل شد. زیرا صاحبین کسب و کار طمع نمودند که با یک هویت قدرتمند، محصولات و خدمات مختلف و گاهاً بی ارتباط با یکدیگر را ارائه دهند و این موضوع نقطه شروعی بود برای ایجاد حوزهای به نام معماری برند. معماری برند دانش و مهارتی بود که برای مقابله با موضوع رقیق شدن برند ایجاد گردید. معماری برند رابطه بین برند مادر و برندهای زیرمجموعه را به نحوی تعریف مینمود که هم هزینههای بازاریابی و برندسازی سازمان کاهش یابد و هم برندهای اصلی دچار خدشه و مشکل نشوند.
انواع معماری برند
حال که به اهمیت و چرایی معماری برند پی بردهایم، باید به این موضوع بپردازیم که انواع مدلهای معماری برند چیست. من سعی کردم برای توضیح انواع معماری برند از مدل دیوید آکر استفاده نمایم. به طول کلی، آکر 4 نوع معماری برند را پیشنهاد میدهد. هر کدام از این مدلها نقاط قوت و ضعف خاص خود را داشته و در شرایط خاصی به کار میآید، پس هیچگاه نمیتوانیم بگوییم فلان مدل معماری برند از تمامی مدلها کارآمدتر است. در انتهای این مقاله نیز توضیح میدهم که در چه شرایطی باید از کدام مدل استفاده نمایید.
1. خانه برندی یا Branded House
در مدل خانه برندی، شما یک برند مادر که به آن Master Brand یا Parent Brand میگویند در اختیار داشته و از هویت آن برای سایر محصولات و خدمات استفاده مینمایید. به عنوان مثال اگر شما برندی دارید به نام سامسونگ، از هویت این برند در سایر محصولات مختلف مانند موبایل، تلویزیون، یخچال و … استفاده مینمایید.
2. زیر برند یا Sub Brand
در مدل معماری زیر برند، محصولات و خدمات جدید، تقریباً 75% هویت مادر را به خود گرفته ولی 25% هویت فردی خود را دارند. به عنوان مثال، برند Apple از این نوع معماری استفاده مینماید. همه محصولات مانند I Phone ، I Pad ، I Watch و … شاخصهای اصلی هویت برند مادر را دارا بوده ولی هر کدام هویت جداگانهای نیز برای خود دارند.
3. خانه برندها یا House of Brands
در سمت دیگر طیف، مدل خانه برندها قرار گرفته است. این مدل کاملاً نقطه مقابل خانه برندی میباشد یعنی برندهای جدید هویت کاملاً مستقل از هویت برند مادر داشته و ارتباط برندهای جدید و برند مادر تقریباً صفر میباشد. در سطح جهانی، معروف ترین برندی که از این مدل استفاده مینماید، شرکت P&G میباشد بخش عمدهای از برندهای معروف دنیا مانند تاید، کرست، اورال بی، ژیلت و … متعلق به این شرکت میباشد ولی به عنوان مثال، هویت برند تاید صد در صد متفاوت است از هم خود P&G و هم از برندی مانند کرست. در کشور خودمان نیز شرکت گلرنگ از این روش برای معماری برند خود استفاده نموده است به عنوان مثال برندهایی مانند اویلا، فامیلا، اوه، سافتلن، مریدنت و … همگی متعلق به گلرنگ میباشد ولی هر کدام هویت مختص به خود را دارا میباشند.
4. برند تایید شده یا Endorsed Brand
در این مدل، برند جدید هویت مستقل از برند مادر داشته و تنها به میزان کمی از سمت برند مادر مورد حمایت قرار گرفته و برند مادر به نوعی او را تایید مینماید. به عنوان مثال برند لکسوس به این دلیل ایجاد گشته که طبقه اجتماعی بالای جامعه را پوشش دهد. این برند هویت کاملاً متمایزی از برند تویوتا دارد ولی در ابتدا کار برای اینکه مخاطبین بازار به این برند اعتماد نمایند، تویوتا اعلام نمود که این برند تحت نظر تویوتا بوده و از سمت برند با سابقه و قدرتمندی مثل تویوتا حمایت میشود.
شاخصهای انتخاب نوع معماری برند
اما برسیم به قسمت جذاب این مقاله، حال که هر 4 مدل معماری برند را شناختیم، از کجا باید تشخیص دهیم که کدام یک از این 4 مدل متناسب با برند ما میباشد؟؟؟ برای پاسخ به این سوال باید شش شاخص را ارزیابی کرده و در انتها تصمیم بگیرید که کدام یک از مدلهای معماری برند برای شما مناسبتر میباشد.
1.میزان گوشهدار بودن بازار
2.کارایی هزینه
3.محافظت از برند مادر
4.سرعت تغییر تکنولوژی
5.احتمال حضور در بازار سرمایه
6.ارزش ویژه برند مادر
مشاوره برندینگ...
برچسب : Branded House, House of Brands, Sub Brand, خانه برندها, خانه برندی, رقیق شدن برند, زیر برند, معماری برند pdf, معماری برند اپل, معماری برند با مثال, معماری برند سامسونگ, معماری برند گلرنگ, معماری برند مقاله, معماری برندینگ, معماری برندینگ چیست, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 79
سلام بر تو ای خالق رزونانس
نوبتی هم باشد، نوبت کوین لین کلر بزرگ است که اندکی از او در وب سایت شخصیم بنویسم. بسیار بسیار بعید است در حوزه برندسازی یا بازاریابی فعال بوده و نام و نشانی از کوین کلر گوشتان را نوازش نکرده باشد. قطع به یقین کوین کلر را میتوان در کنار سایر بزرگان مانند دیوید آکر، در زمره نظریهپردازان اصلی جهان در حوزه برندسازی قرار داد.
الف: تدریس کوین کلر
کوین کلر متولد 23 ژوئن 1956 (اگر خواستید تولد کلر را به او تبریک گویید، او متولد 2 تیر 1335 هجری شمسی میباشد) میلادی میباشد. او دارای مدرک کارشناسی اقتصاد از دانشگاه کرنل (Coell University)، مدرک کارشناسی ارشد MBA از دانشگاه کارنگی ملون (Caegie Mellon University) و دکترای بازاریابی از دانشگاه دوک (Duke University) میباشد. در حال حاضر او استاد بازاریابی دانشکده کسب و کار تاک (Tuck School of Business) از دانشگاه دارتموث (Dartmouth College) میباشد.
ب: مقالات کوین کلر
عمده مطالعات و تحقیقات کوین کلر متمرکز بر ایجاد، مدیریت و اندازهگیری ارزش ویژه برند (Brand Equity) بوده است (برای مطالعه در مورد مفهوم ارزش ویژه برند، میتوانید این مقاله من را مطالعه نمایید). مدل ارزش ویژه برند کلر که معروف به رزونانس میباشد در کنار مدل آکر و BAV (Brand Asset Valuator) یکی از معروفترین مدلهای ارزش ویژه برند در جهان است و در دانشگاههای سراسر جهان تدریس میگردد. نام دیگر این مدل، مدل ارزش ویژه برند مبتنی بر مشتری یا CBBE (Customer-Based Brand Equity) میباشد.
تحقیقات کوین کلر در هر چهار نشریه اصلی حوزه بازاریابی یعنی مجله بازاریابی (Joual of Marketing)، مجله تحقیقات بازاریابی (Joual of Marketing Research)، مجله تحقیقات مصرفکننده (Joual of Consumer Research) و مجله علم بازاریابی (Marketing Science) منتشر شده است. کلر بیش از 120 مقاله از خود منتشر نموده است و یکی از پر استنادترین (Citation) افراد دانشگاهی در حوزه بازاریابی میباشد.
ج: کتب کوین کلر
کتابی که او به خاطرش مشهور شد مدیریت استراتژیک برند میباشد. این کتاب در کشور خودمان نیز توسط انتشارات سیته ترجمه شده و یکی از کتابهای معروف در کشور خودمان نیز تلقی میگردد. این کتاب به قدری در بین اهالی دانشگاه و صنعت محبوب است که برخی از افراد به آن کتاب مقدس برندسازی (Bible of Branding) میگویند. در ویرایش پنجم این کتاب نیز از دکتر وانیتا سوامیناتان (Vanitha Swaminathan) به عنوان نویسنده همکار استفاده شده است.
د: مشاوره و ارتباط با صنعت
در حوزه مشاوره برندسازی و بازاریابی، کوین کلر در صنایع مختلفی اعم از محصولمحور و خدمتمحور فعالیت نموده است. به عنوان مثال او مشاور برندهایی همچون دیزنی، فورد، اینتل، سامسونگ، پروکتر اند گمبل، نایکی، کوکاکولا، سیسکو، مایکروسافت، نستله، IBM، گوگل، جنرال الکتریک، شِل و … بوده است. یکی از ویژگیهای تدریس کلر، ترکیب مفاهیم آکادمیک با مثالهای واقعی کسب و کار میباشد. شاید یکی از دلیل این موضوع فعالیت مشاورهای فراوان کلر در صنایع مختلف میباشد. رزومه او نشان میدهد که او در هم در صنایع B2C فعال بوده و هم در بخش B2B نیز دستی بر آتش دارد.
ه: فرآیند برندسازی از منظر کوین کلر
اگر مقاله من در مورد فرآیند برندسازی را مطالعه نموده باشید، در آنجا نیز اشاره کردم که از نگاه کوین کلر، سه مرحله اصلی برای برندسازی وجود دارد: 1. جایگاهیابی برند 2. رزونانس (ارزش ویژه برند) و 3. زنجیره ارزش. کلر معتقد است ابتدا باید جایگاه برند را مشخص نموده، سپس باید با برنامههای مختلف بازاریابی، ارزش ویژه برند را ارتقا داد تا به مرحله رزونانس برسیم و سپس تمام زنجیره ارزش برند را مدیریت نماییم.
مشاوره برندینگ...برچسب : Kevin Lane Keller, کتاب های کوین کلر, کتب کوین کلر, کتب های کوین کلر, کوین لین کلر, مدیریت استراتژیک برند, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 87
در سلسله مقالات مربوط به ارزش ویژه برند و مدلهای مربوط به آن، امروز میخواهم در مورد مدل ارزش ویژه برند کلر بنویسم. ارزش ویژه برند کلر، نامهای مختلفی دارد برخی افراد به آن ارزش ویژه برند از دیدگاه مشتری (Customer Based Brand Equity یا CBBE) و برخی دیگر نیز مدل رزونانس میگویند.
مدل ارزش ویژه برند Kevin Lane Keller
اگر مقاله من در مورد ارزش ویژه برند را مطالعه نموده باشید، در آنجا اشاره کردم که در اوایل دهه 90 میلادی که مفهوم ارزش ویژه برند، به تازگی وارد ادبیات برندسازی شده بود، با دو رویکرد، آن را بررسی مینمودند. رویکرد اول، رویکرد مالی (Financial Perspective) به ارزش ویژه برند بود. در این رویکرد، تاثیراتی که برند بر روی شاخصهای مالی مانند سود، فروش و … میگذاشت، مورد بررسی قرار گرفت و رویکرد دیگر، نگاه به برند از منظر مشتری (Consumer-Based Perspective) بود. در این رویکرد، ارزش و بهایی که مصرفکننده در ذهنش برای برند در نظر میگرفت، بررسی گردید. بنابراین تا به اینجا به راحتی میتوان درک نمود که مدل ارزش ویژه برند کلر، از منظر مصرفکننده یا همان Consumer-Based Perspective شکل گرفته است به همین دلیل به آن ارزش ویژه برند از دیدگاه مشتری Customer Based Brand Equity یا CBBE میگویند.
کلر، 4 گام یا به اصطلاح 4 مرحله را برای ساخت یک برند قدرتمند در نظر میگیرد. البته این چهار مرحله در اصل، مراحلی است که یک مصرفکننده در ارتباط با یک برند، از آنها عبور مینماید.
گام شماره 1: برجسته بودن برند (Salience)
از نظر کوین کلر، اولین گامی که برای رسیدن به یک برند قدرتمند باید طی نمایید، برجسته نمودن برندتان میباشد. منظور اصلی کلر از Salience یا برجسته نمودن برند این است که میزان آگاهی از برندتان (Brand Awareness) را افزایش دهید.
گام شماره 2: عملکرد و تصویرساز برند (Performance & Imagery)
کوین کلر گام یا سطح شماره 2 مدل خود را مفهوم برند (Brand Meaning) نام نهاده است. منظور از مفهوم برند از نگاه کلر، تداعیاتی است که مصرفکنندگان از برند در ذهنشان شکل گرفته است. بخشی از این تداعیات از خود محصول و خدمت (مانند ویژگی محصول، بستهبندی محصول، خدمات پس از فروش و …) و بخش دیگری از این تداعیات از موارد خارج از محصول و خدمت (مانند شخصیت برند، میراث برند، ارزشهای برند و …) شکل میگیرد.
گام شماره 3: قضاوت و احساس نسبت به برند (Judgment & Felling)
در گام یا سطح سوم، کلر معتقد است که معنی و مفهومی که ما از یک برند در ذهنمان داریم باعث ایجاد یک واکنش (Response) نسبت به برند میشود. قطعاً پاسخ نهایی نسبت به هر برندی، انتخاب و خرید آن برند است ولی ما قبل از خرید یک برند مواردی را در مورد آن برند در نظر میگیریم.
گام شماره 4: همنوایی با برند (Resonance)
آخرین گام برای ایجاد یک برند قدرتمند و یا آخرین سطحی که در ارزیابی ارزش ویژه برند خودتان باید بررسی نمایید، همنوایی با برند یا همان رزونانس میباشد. منظور کلر از رزونانس در دنیای برندسازی این است که برند و مصرفکننده در یک فرکانس قرار گرفته و میزان دامنه ارتباط برند و مصرفکننده، به بالاترین سطح خود برسد.
نتیجهگیری
برای اندازهگیری ارزش ویژه برندتان با استفاده از مدل کلر، ابتدا باید میزان برجستگی برند را تعیین نمایید. سپس باید به سراغ عملکرد و تصویرسازهای برند رفته و آنها را اندازهگیری کنید. در سطح یا گام سوم باید واکنش مخاطبینتان به برند را در دو بخش قضاوت و احساسات بررسی و در نهایت باید میزان همنوایی برندتان را بسنجید.
مشاوره برندینگ...برچسب : Kevin Lane Keller, تصویر برند, کوین لین کلر, مدل رزونانس, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 110
این مقاله در مورد یکی از چالش برانگیزترین مفاهیم حوزه برندسازی یعنی ارزش ویژه برند یا همان Brand Equity است. چرا میگویم چالشبرانگیز؟؟؟ زیرا در کشور خودمان و حتی در کل دنیا، اکثر افراد تفاوت چندانی برای سه واژه ارزش ویژه برند (Brand Equity)، ارزش برند (Brand Value) و ارزش پیشنهادی برند (Brand Value Proposition) قائل نیستند. رشته من هیچگاه زبانشناسی نبوده است ولی همیشه معتقدم حتماً تفاوتی بین واژهها وجود دارد که از کلمات مختلفی برای توصیف آنها استفاده مینمایند. در این حوزه هم حتماً تفاوتی بین Equity، Value و Value Proposition وجود دارد که از سه واژه متفاوت استفاده کرده و هر سر را با هم تلفیق نکردهاند.
تاریخچه مفهوم ارزش ویژه برند
مفهوم ارزش ویژه برند از اواخر دهه 80 میلادی وارد ادبیات حوزه برندسازی گردید. در آن دوره این موضوع مطرح شد که از دو بُعد یا دو منظر میتوان برندها را مورد بررسی و ارزیابی قرار دارد. بُعد اول را Financial Perspective یا منظر مالی نامگذاری کرده و به بُعد دوم واژه Consumer-Based Perspective یا منظر برند از دیدگاه مشتریان اطلاق نمودند. در بُعد مالی، شما میتوانید متوجه شوید که برند چگونه بر داراییهای مالی شما مانند فروش، سود خالص، سود ناخالص و … تاثیر گذاشته و در نهایت میتوانید ارزش مالی برند را از ارزش کل سازمان جدا نمایید.
به عنوان مثال اگر ارزش کل سازمان شما (شامل ارزش تجهیزات، ارزش تکنولوژی، ارزش زمین، ارزش برند و …) 1000 میلیارد تومان باشد، شما میتوانید ارزش برند خود، مثلاً 100 میلیارد تومان را، از آن جدا نمایید. اما برخلاف بُعد مالی، در بُعد یا رویکرد مصرفکننده، ما به دنبال واکنش مصرفکنندگان به برند هستیم به این معنی که مصرفکننده در ذهن خود چه میزان ارزش و بها برای برند در نظر میگیرد.
از سال 2000 به بعد، رویکرد تحقیقات در مورد ارزش ویژه برند تغییر کرده و نگرش تحقیقاتی محققین تقریباً به طول کل عوض میشود. اگر تحقیقات افراد مختلف مانند چرناتونی (Cheatony) در سال 2001، مکی (Mackay) در سال 2001، پاپو (Pappu) در سال 2005، کایمان (Kayaman) در سال 2007 و آتیلگان (Atilgan) در سال 2099 را بررسی نماییم، به این نتیجه میرسیم که در این دهه بیشتر تمرکز بر روی این موضوع است که ارزش ویژه برند چگونه بر سایر شاخصهای برند مانند قصد خرید یا تصویر برند تاثیرگذار است.
ارزش ویژه برند چیست؟
حال که با تاریخچه این مفهوم آشنا شدید، میخواهم به صورت ساده، ارزش ویژه برند را برایتان تعریف نمایم. اول برویم به سراغ خود واژه. به نظرم بهتر است ابتدا Equity را تعریف کرده و سپس به سراغ تعریف Brand Equity برویم. دیکشنری کمبریج را بررسی نماییم، برای Equity تعریف زیر ارائه گشته است:
The Value of Property after you have paid any mortgage or other charges relating to it
ارزش یک ویژگی که شما پس از پرداخت هزینههای مرتبط به آن، مالک آن میشوید
به اعتقاد برخی از صاحبین نظر در حوزه برندسازی، ارزش ویژه برند میتواند یک دستاورد منفی نیز با خود به همراه دارد. به این معنی که اگر ارزش ویژه برند شما در گذشته پایین یا نامطلوب بوده باشد، حتی اگر در حال حاضر محصولات و خدمات با کیفیت خوب ارائه مینمایید به علت وجود ارزش ویژه برند نامطلوب، از ارزش واقعی این محصولات و خدمات کاسته شده و مخاطبین حاضر نیستند که آنها را انتخاب نمایند. پس باید در برنامهریزی و مدیریت ارزش ویژه برند دقت فراوان نمود زیرا ارزش ویژه برند مانند آسانسوری است که میتواند برند شما را ارتقا داده و هم توانایی تنزل برند شما را دارد.
جایگاه ارزش ویژه برند در فرآیند برندسازی
حال که با تعریف و مفهوم ارزش ویژه برند آشنا شدیم، باید بدانیم که ارزش ویژه برند در کدام یک از مراحل برندسازی قرار گرفته و قرار است چگونه ایجاد و مدیریت شود. اگر مقاله من در مورد فرآیند برندسازی را مطالعه نموده باشید در آنجا به طور کامل این موضوع را شرح دادهام ولی به طور خلاصه، از نگاه آکر، سه مرحله اصلی برای یک پروژه برندسازی قابل تعریف است.
در مرحله اول شما باید برای برندتان هویت طراحی کنید پس از طراحی هویت باید کاری کنید که ارزش ویژه برند شما افزایش یافته و در نهایت برند خود را مدیریت کنید. بنابراین، ارتقاء ارزش ویژه برند، دومین کاری است که پس از طراحی هویت برند باید صورت دهید.
رابطه میان برندسازی و بازاریابی ( چگونه ارزش ویژه برند را ارتقا دهیم؟ )
همانطور که در بالا نیز مشاهده نمودیم، پس از طراحی هویت باید به سراع ارتقا ارزش ویژه برند خود رویم. خب حالا سوال اصلی این است که چگونه میتوان ارزش ویژه برند را ارتقا داد؟ پاسخ این پرسش، ارتباط بین بازاریابی و برندسازی را برای ذهن شما شفاف مینماید. به عنوان مثال اگر از نگاه دیوید آکر به ارزش ویژه برند نگاه کنیم، 4 شاخص اصلی برای ارزش ویژه برند وجود دارد: 1. آگاهی از برند 2. تداعی از برند 3. کیفیت ادراک شده و 4. وفاداری به برند. معنی این 4 شاخص این است که از نگاه آکر، اگر برند شما معروف بود و اکثر مخاطبین بازار آن را میشناختند (آگاهی از برند بالا)، اگر مخاطبین به برند شما فکر کنند و صفات مثبت مانند تعهد، صداقت، اطمینان و … به ذهن آنها خطور کند (تداعی برند مثبت)، اگر کیفیت محصولات و خدمات برند شما از نگاه مخاطبین بالا بوده و آنها حاضر باشند برند شما را به دیگران ترجیح دهند (کیفیت ادراک شده بالا) و در نهایت اگر مخاطبین به برند شما وفادار بوده و حاضرند تنها از برند شما استفاده کرده و آن را به دیگران پیشنهاد دهند، برند شما در این حالت دارای ارزش ویژه برند بالا است.
مشاوره برندینگ...برچسب : ارتقا ارزش ویژه برند, ارزش ویژه برند,pdf, ایجاد ارزش ویژه برند, مقاله ارزش ویژه برند, مولفه های ارزش ویژه برند, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 98
تب و تاب برندسازی در این روزها بر کسی پوشیده نیست ولی باید خیلی مراقب باشیم که این سوز و گداز برای قرارگیری در بین برندهای معتبر، تمامیت سازمان ما را به ورطه نابودی نکشاند. یکی از مهمترین معضلاتی که این روزها به طور مکرر با آن مواجه میشوم، استفاده از یک مدل ثابت (شما بخوانید یک نسخه ثابت) برای انواع پروژههای برندینگ است. عزیز دلم، میدانم از نظر ما ایرانیها همه مردم دنیا با کمبود عقل و شعور مواجه هستند ولی بالاخره حتماً یک موضوعی بوده است که در دنیا برای پروژههای مختلف، مدلهای مختلفی هم ایجاد گشته است. در حال حاضر، برای طراحی هویت سازمان، محصول، خدمات، شهر، شخص، فروشگاه و … مدلهای مختلفی وجود دارد و اینگونه نیست که شما یک مدل دست بگیرید و تمام برندهای عالم را به بهشت برین رهنمود نمایید.
قصد دارم در این مقاله به طور کامل در مورد برندسازی محصول توضیح دهم و بگویم که اولاً برندینگ محصول چه تفاوتی با سایر روشهای برندسازی دارد و ثانیاً چگونه باید برای برندسازی محصولاتمان برنامهریزی کنیم؟
یکی به داد این فرزند یتیم برسد
مدلی برای طراحی هویت سازمان وجود دارد که به VCI معروف است و در مقاله برندسازی سازمانی ، به طور کامل در مورد آن توضیح داده ام. به طور کلی، سه پارامتر اصلی بر روی هویت یک سازمان تاثیرگذار هستند.
اما وقتی شما میخواهید یک محصول را انتخاب کنید، نه کاری به چشمانداز آن سازمان دارد و نه به فرهنگ کارکنان آن سازمان. به عنوان مثال تصور کنید میخواهید بروید داخل فروشگاه و از گروه ادویجات، یک محصول مانند فلفل قرمز یا زردچوبه خرید نمایید. برندهای مختلفی در پیش رو شما قرار دارد. چشم شما ناگهان به سمت برند «برتر» جلب میشود.
اگر شما بخواهید این برند را انتخاب کنید تنها و تنها بر اساس تصویری که از این برند در ذهنتان دارید انتخاب میکنید. اگر تصویر شما از برند «برتر» مثبت باشد، شما این برند را انتخاب مینمایید و اگر تصویر مناسبی از این برند نداشته باشید این برند را کنار میگذارید. در لحظه تصمیم و انتخاب شما، نه کارکنان برند «برتر» حضور دارند و نه شما خبری از چشمانداز شرکت ارائه دهنده آن یعنی «شرکت تعاونی تولیدی نویدکاران» دارید که بخواهد به شما در تصمیمگیری تان یاری رساند. پس به قولی میتوان گفت که محصول در لحظه تصمیم بسیار یتیم بوده و فقط بر مبنای تصویری که مخاطبین از آن در ذهن خود دارند انتخاب یا کنار گذاشته میشود.
استخدام نقاش با حقوق مکفی
پس تا به اینجای کار متوجه شدیم که در پروژههای برندسازی محصول، شکلگیری یک تصویر مناسب در ذهن مخاطبین تا چه حد مهم بوده و اهمیت دارد. در پروژههای برندسازی سازمان یا خدمات، دو عنصر دیگر هم نقش اساسی داشته و میتواند نقصان تصویر را جبران نمایند ولی محصول تک و تنها بوده و صرفاً بر اساس تصویر خود انتخاب میگردد. پس اهمیت مدیریت تصویر برند در پروژههای برندسازی بیش از بیش جلب توجه مینماید.
اگر مدل برندسازی برمان را به خاطر داشته باشید، ما ابتدا برای برند خود یک هویت طراحی کرده و سپس بر اساس هویت خود وعده میدهیم. وعده همان چیزی است که در تبلیغات، روابط عمومی، محتوا شبکه اجتماعی و … مطرح میگردد. فرض کنید در مورد برند «برتر»، این برند وعده داده و مدعی شود که از بهترین مواد اولیه برای تولید محصولات خود استفاده مینماید.
حالا این وعده به شکلها و قالبهای مختلف بیان میگردد. تیزرهای تبلیغاتی این برند، محتوا شبکههای اجتماعی، برنامههای روابط عمومی، رویدادها و ایونتها و … همگی باید مبتنی بر این وعده بوده و این وعده را در ذهن مخاطبین پررنگ نمایند. بزرگترین اشتباه این است برند «برتر» در تیزرهای تبلیغاتی خود بر کیفیت مواد اولیه تاکید کرده ولی تاکید شبکههای اجتماعی بر بستهبندی یا … باشد.
اما نکته اساس دیگری که در برندسازی محصول باید به آن توجه گردد، نقاط تماس یا همان Touch Point برند است. قطعاً هر برندی نقاط تماس متعدد و مختلفی دارد که همگی آنها از یک درجه اهمیت برخوردار نیستند. در مواد غذایی، نقاط تماسی مانند تبلیغات، سیستم توزیع و بستهبندی قطع به یقین از سایر نقاط تماس اهمیت بیشتری داشته و مهمتر میباشد. به عنوان مثال لباس متحدالشکل نیروهای فروش و توزیع نیز جز نقاط تماس میباشد ولی هیچ مصرفکننده ای تا به امروز بر مبنای این نقطه تماس تصمیمی بر انتخاب یا عدم انتخاب برندی نگرفته است.
نتیجهگیری روش درست برندینگ محصول
پروژه برندسازی محصول با سازمان و خدمات بسیار متفاوت بوده و استراتژیهای خاص خود را میطلبد البته نباید این نکته را نیز فراموش کنید که ما در دنیای واقعی عملاً محصول صرف و تنها نداریم. عملاً اکثر محصولات با یک خدمات نیز آمیخته شده است، به عنوان مثال یک برند عطر مانند عطر میثم را در نظر بگیرید که علاوه بر خود محصول، نقطه تماس مهمی مانند فروشگاه و برخورد نیروی انسانی را نیز دارد که حتماً و حتماً باید در برنامه برندسازی مورد توجه قرار گیرد.
مشاوره برندینگ...
برچسب : برندینگ محصول, راه برندسازی محصول, روش برندسازی محصول, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 118
آن چیز که تنها هویت بصری نیست
شاید یکی از اولین معماهای جدی حوزه برندسازی را بتوان به مفهوم «هویت برند» اطلاق نمود. با یک جستجوی ساده در گوگل به انبوهی از مطالب در مورد هویت برند دست مییابیم که سوالاتی نظیر «هویت برند چیست؟»، «داشتن هویت چه کمکی به برند ما میکند؟» «چه تفاوتی بین هویت برند و تصویر برند وجود دارد؟»، «چگونه برای برند خود هویت طراحی کنیم؟» و … پاسخ میدهند.
متاسفانه بخش عمدهای از مطالب موجود، هویت برند را تنها محدود به هویت بصری کردهاند و تنها از رویکرد هویت بصری به موضوع نگاه کردهاند. به نظرم دلیل اصلی این موضوع انتشار کتاب طراحی هویت برند نوشته آلینا ویلر است. این کتاب خوب توسط دکتر مهدی جلالی ترجمه و توسط انتشارات سیته به چاپ رسیده است. نگاه ویلر به هویت برند، تنها نگاه هویت بصری است و در کتاب خود در گام سوم، عناصر هویت برند را محدود به عناصری بصری مینماید. در این نوشته قصد دارم معنی و مفهوم اصلی هویت برند را شرح داده و مدلهای طراحی هویت برند را بیان نمایم.
هویت برند چیست؟
حالا برسیم به اصل موضوع، اینکه هویت برند چیست؟ قبل از اینکه بخواهم هویت برند را تعریف کنم، به ذهنم رسید که نتیجه یک تحقیق علمی را بیان کنم. در دهه 90 میلادی دو خانم به نامهای مارگارت مارک (کارمند شرکت تبلیغاتی Y&R) و کارل پیرسون (استاد روانشناسی دانشگاه) از طرف شرکت تبلیغاتی Young & Rubicam مامور به این موضوع شدند که روی ارزش ویژه برند تحقیق کنند. این دو در طی تحقیقات خود متوجه شدند که مردم با برندها مانند سایر انسانها برخورد میکنند، یعنی اگر ما برای یک انسان، شخصیت، رفتار، کلام و … را در نظر میگیریم، همین کار عیناً برای برندها نیز انجام میدهیم. با اینکه این دو از ابتدا قصد تحقیق روی مفهوم ارزش ویژه برند را داشتند ولی در ادامه این تحقیق تغییر کرده و روی مفهوم شخصیت برند متمرکز شد. حاصل نتیجه تحقیق این دو کتابی است به نام قهرمان و عاصی. اینجا نمیخواهم در مورد شخصیت برند صحبت کنم و در سایر مطالب به آن پرداختهام.
با اینکه تحقیقات مارک و پیرسون سالها بعد از ارائه مفهوم هویت برند صورت گرفته است ولی من همیشه برای درک هویت برند، از نتایج تحقیق این دو نفر استفاده میکنم. هر انسانی برای خود یک هویت مجزا دارد که این هویت در رفتار و ارتباطاتش در شرایط مختلف و در ارتباط با افراد مختلف آشکار میشود. ما دوستان و اطرافیان خود را بر اساس هویت آنها انتخاب میکنیم. اگر من فردی اهل ورزش باشم، حتماً کسانی را به عنوان دوست برای خودم انتخاب میکنم که برای آنها نیز ورزش کردن یک ارزش و اولویت اصلی باشد، اگر من اهل هنر و موسیقی هستم، حتماً کسانی را به عنوان دوست خود انتخاب میکنم که برای آنها نیز موسیقی یک ارزش و اولویت اصلی باشد، اگر من … همانطور که میبینید ما دوستان و اطرافیان خود را براساس هویتشان انتخاب میکنیم از آنجا که رفتار ما برندها مانند رفتارمان با انسانهاست حالا متوجه میشویم که هویت برند چیست و به چه دلیلی هر برندی باید برای خود یک هویت مشخص تعریف نماید.پاسخ سوال بسیار ساده است: به این دلیل که ما انواع فوائد را نمیشناسیم. بله یکی از فوائد، فوائد کارکردی است، یعنی محصول از نظر کارکرد و عملکرد نیازهای مخاطب را برطرف مینماید.
دیوید آکر اولین کسی بود که فوائد برند را دستهبندی نمود. از نگاه دیوید آکر، پنج نوع دسته بندی برای فوائد برند وجود دارد:
تمام این فوائد برای هویت برند هستند و در طراحی هویت برند مورد استفاده قرار میگیرند. البته کوین کلر نیز دستهبندی برای فوائد ارائه داده است، او فوائد را به کارکردی، تجربی و نمادین تقسیم میکند. در صنعت بیشتر از دستهبندی دیوید آکر و در دانشگاه بیشتر از دستهبندی کلر استفاده میکنند.
مادر مدلهای هویت برند
بعدها شخصی به نام دیوید آرنولد که در شرکت P&G فعالیت مینمود بدون اینکه ارتباطی با اهالی دانشگاه داشته باشد، مدلی ابداع کرد که از آن در شرکت P&G استفاده میگردید. خیلی از متخصصین برند، مدل آرنولد را مادر تمام مدلهای طراحی هویت میدانند. آرنولد مدل خود را در کتابی با عنوان مدیریت برند ارائه نمود که بعد از آن سریع شرکت P&G این کتاب را از بازار جمع کرد و تنها 500 نسخه از این کتاب در بازار به فروش رفت زیرا مدل اصلی که در آن زمان شرکت به وسیله آن برندسازی میکرد در این کتاب به صورت کامل توضیح داده شده بود. آرنولد اساس مدل خود را بر پایه فوائد گذاشت یعنی بیان نمود که وظیفه اصلی یک برند این است که به مخاطبین خود فایده ارائه دهد، حال این فوائد را میتواند از طریق هویت بصری خود ارائه دهد و یا از طریق سایر فوائد. آرنولد شاه فوائد را که از زمانی به زمان دیگر کمتر تغییر میکند را جوهره برند نامید. به عقیده او، جوهره برند هم نوعی فایده است با این تفاوت که نسبت به سایر فوائد کمتر تغییر میکند. به عنوان مثال شاید بتوان جوهره برند Volvo را امنیت دانست، امنیت خود نوعی فایده است که به مشتری ارائه میشود ولی این فایده در طی این سالها هیچگاه تغییر نکرده است. مدل آرنولد به مدل اتمی نیز معروف است در لایه اول این مدل، جوهره برند قرار دارد، در لایه بعدی فوائد برند و در لایه آخر هم ویژگیهای برند قرار داده شده است، منظور از ویژگیها، همان ویژگیهای بصری است مانند لوگو، رنگ، بستهبندی و …
گامهای طراحی هویت برند
حالا که با اهمیت هویت برند آشنا شدهایم قطعاً باید بدانیم که چگونه هویت برند را طراحی نموده و گامهای طراحی هویت برند چیست. به طور کلی پنج گام اساسی برای طراحی هویت برند وجود دارد که در یک مقاله جداگانه به آن میپردازم ولی تقریباً مرحله اول کشف فوائد مورد انتظار مخاطبین برند و به نوعی طراحی پروفایل مشتری است. در مرحله دوم به تحلیل بازار میرویم، از حجم بازار گرفته تا ترندها و روندهای آن را بررسی مینماییم. در سومین گام، رقبای اصلی برند را از جهات مختلف بررسی مینماییم. چهارمین گامی که باید طی شود، بررسی داخل سازمان است. آیا ما منابع لازم برای پیادهسازی هویت مورد نظر را دارا میباشیم؟ در آخرین گام هم به دنبال جایگاهیابی برند هستیم.
برچسب : برندسازی, تاریخچه هویت برند, تصویر برند, کتاب هویت برند, گامهای طراحی هویت برند, مدلهای هویت برند, مقاله هویت برند, هویت برند, هویت برند چیست, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 116
معماری قرن را با هم بشکافیم
معمولاً وقتی شروع مبحثی با یک پرسش آغاز می گردد، چه شنونده باشم و چه گوینده، برایم جذابیت بیشتری دارد. پس سعی می کنم در این نوشته که مربوط به برندینگ یا همان برندسازی چیست هست نیز یک پرسش را مطرح کرده و به دنبال پاسخ آن بگردم. Al Ries در کتاب معروف The 22 Immutable Laws of Branding، در قانون شماره 7 که به نام قانون کیفیت مشهور است، نتیجه مطالعه ای از نشریه consumer report magazine را مطرح می کند.
در این مطالعه که روی 16 نوع از اتومبیل های کوچک صورت گرفته بود، بهترین اتومبیل از نظر کیفیت، جایگاه دوازدهم فروش را به خود اختصاص داده بود و به ترتیب دومین و سومین خودروِ با کیفیت نیز در جایگاه های نهم و شانزدهم جدول فروش قرار گرفته بودند.
شاید اگر این مطالعه برای یک نشریه معتبر نبود امکان این که کمی نسبت به آن تردید داشته باشیم وجود داشت. چگونه ممکن است اتومبیلی با بهترین کیفیت، در رده آخر فروش قرار گیرد؟ آیا معیارهای دیگری در تصمیم گیری ما انسان ها وجود دارد که نه تنها بر تصمیم ما تاثیر جدی می گذارد، بلکه خود نیز آن غافل می باشیم. آیا دانش برندینگ همان کیمایی نیست که بشر سال ها در جستجو آن بوده تا هر چیز بی ارزشی را ارزشمند نماید؟ آیا واقعاً این امکان وجود دارد که هر کالای بی ارزشی را به کمک دانش برندینگ به یک هویت با ارزش تبدیل کرد؟
اینها تمام سوالاتی است که قصد دارم پاسخ آنها را کشف کنم. البته به نظرم قبل از پاسخ دادن به این سوال که برندینگ یا همان برندسازی خودمان چیست؟ ابتدا باید به این سوال پاسخ بدهم که چرا مجبورم به پرسشی پاسخ دهم که هزاران جواب برای آن ارائه شده و با یک جستجوی ساده در گوگل و سایر موتورهای جستجو هزاران وب سایت شما را به پاسخ این پرسش رهنمود می نمایند.
ساده ترین دلیلی که می توانم برای این کار بیاورم این است که من در حوزه برندینگ از طریق مدل ها آموزش دیده و فعالیت می کنم. منظورم از مدل این است که وقتی می خواهید یک پروژه برندینگ انجام دهید فارغ از اینکه از کدام مدل استفاده می کنید، برای سازمان برندسازی می کنید یا برای محصول، برای شرکت خدماتی پروژه انجام می دهید و یا برای شرکت محصول محور و یا هر حالت دیگری، باید یکسری ورودی به مدل خودتان بدهید و در نهایت خروجی مورد نظر خورد را دریافت نمائید.
این همان کاری است که شرکت های بزرگ دنیا نیز به آن متوسل می شوند. به عنوان مثال، مدل Brand Key که متعلق به شرکت unilever است و با آن ده ها برند از جمله Dove، Lux، Clear و … را مدیریت می کنند، از همین فلسفه تبعیت می کند، یعنی تعدادی ورودی دارد و در نهایت خروجی مورد نظر سازمان را ارائه می دهد.
تمایز، اولین درس تاریخچه برند
نکته جالب توجه این است که کتاب ها و مدل های اولیه ارائه شده در برندینگ نیز از همین فلسفه تبعیت می نمایند. به عنوان مثال اَل رایس که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردیم یکی از بزرگان این دانش محسوب می شود که کتاب های ارزشمندی به همراه جک تروت نوشته است. فلسفه اصلی این دو نفر که به positioning معروف است و یک نظریه انقلابی در سال 1981 محسوب می شد را می توان در همین واژه متمایزسازی، خلاصه کرد. اَل رایس و جک تروت معتقدند جایگاه یابی عبارت است از تمام فعالیت هایی که یک جایگاه متمایز و متفاوت از رقبا در ذهن مشتری از برند شما می سازد.
تمایز همه چیز نیست
قطعاً متمایزسازی یکی از مهمترین فعالیت های یک مدیر برندینگ می باشد ولی سوال مهم این است که آیا هر تمایزی برای برند ما مناسب است؟ آیا صرف داشتن یک تمایز، برند ما سهم بازار مناسبی کسب می کند؟ آیا در مطالعه consumer report magazine، پرفروش ترین برند فقط از سایر اتومبیل ها متمایز است و هیچ تفاوت دیگری ندارد؟صرف ساخت یک محصول یا خدمت متمایز، نمی توان مدعی طی کردن مسیر برندینگ شد. هنوز فعالیت های زیادی مانده است که باید به اتمام رساند.
هویت برند (Brand Identity)
سال ها پس از مطرح شدن اندیشه متمایزسازی، نوبت به ورود یک اندیشه متحول کننده دیگر به دنیای برندینگ بود، چیزی که امروز به آن هویت برند می گوید. از همان سال ها مدل های مختلفی برای ساخت هویت برند ارائه شده از کاپفرر گرفته تا آکر، آرنولد، برمان، مِفِرت و … ولی فلسفه تمام این مدل ها به این موضوع ختم می شود که آن چیزی که باید نسبت به سایر رقبا متمایز باشد، خود محصول و خدمت نیست بلکه هویت محصول و خدمت است البته این موضوع نیز در ذهنمان هست که محصول و خدمت نیز جزئی لاینفک از هویت برند می باشد.
هویت بصری به عنوان آخرین قدم
متاسفانه وقتی موضوع طراحی هویت برند مطرح می شود، ذهنیت اکثر افراد به سمت هویت بصری می رود. یعنی تصور می کنند با یک طراحی لوگو، تعیین رنگ و شعار حالا صاحب یک هویت شده و می توانند خود را از سایر برندها متمایز کنند.
هویت بصری که جزء ویژگی های یک برند می باشد، در آخرین لایه هویت سازی قرار می گیرد، ویژگی های برند شامل مواردی مانند، موارد زیر است:
منظورمان این نیست که ویژگی های برند بی اهمیت می باشد، هیچکس نمی تواند بر روی لوگوی نایکی که توسط «کارولین دیویسون» در سال 1971 طراحی شده است، قیمت گذاری کند، بلکه منظور اصلی این است که پس از طراحی لایه های دیگر باید به سمت طراحی هویت بصری یک برند رفت. لایه هایی مانند فوائد برند، ارزش های برند، شخصیت برند، جوهره و …
مشاوره برندینگ...
برچسب : برندینگ, برندینگ چیست, چالش پپسی, قدرت برند سازی, مقاله برندسازی, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 94
جایی برای بی شخصیتها نیست
این نوشته در مورد فلسفه و چرایی شخصیت برند است، اگر حوصله خواندن آن را نداشته و تنها میخواهید با مدلهای طراحی شخصیت برند آشنا گردید بهتر است دو مقاله من که مدل آرکتایپ ها و مدل جنیفر آکر را توضیح میدهد را مطالعه نمایید، ولی اگر علاقهمند به دانستن چرایی و فلسفه شخصیت برند هستید، این نوشته میتواند نگرش مناسبی به شما ارائه نماید.
اگر جرأت این را نداشته باشم که بگویم مهمترین ولی حتماً شهامت این موضوع را در خود میبینم که بیان کنم یکی از مهمترین شاخصهای برندسازی موفق، توجه به شخصیت برند است.
پروژهای را سراغ ندارم که در آن از شخصیت برند سخن به زبان آورده باشم و کارفرما نگاه خیره به من نداشته باشد (اکانت منیجرها میدانند کدام نگاه را میگویم)، کافرما ابتدا کمی به اسلایدها نگاه میکند و بعد از اندکی تعلل، به من میگوید: «شخصیت برند دیگر چیست؟».
به او میگویم شخصیت برند بدین معناست که برندها نیز مانند انسانها دارای شخصیت میباشند و شما برای رسیدن به ساحل آرامش برندسازی باید شخصیت برند خود را مشخص نموده و در راستای آن حرکت کنید.
اینجا دیگر اوج درگیری است و عدهای از کارفرمایان که صراحت بالایی دارند، میگویند که: «این مسخره بازیها دیگر چیست؟ شخصیت برند کجا بود عمو جان؟ ما یک عمر در این بازار سابقه داریم و تا به حال نشنیده بودیم که بگویند برندها هم شخصیت دارند؟ …»
آموزش برندسازی از زبان شغالها
بعید میدانم در بین ما شخصی را بتوان یافت که با نام «کلیه و دمنه» آشنایی نداشته باشد، همان اثر ادبی که در دبیرستان و یا شاید راهنمایی به ما آموزش داده بودند. کلیله و دمنه اثری که اصلیت آن را به هند نسبت میدهند و در مورد نویسنده آن نیز بحث و جدل فراوان است، فلسفهای دارد که در اینجا بسیار برای موضوع بحث ما راهگشاست.
در این کتاب، صفات انسانی به حیوانات منتسب شده و شخصیت اصلی داستان نیز دو شغال به نام کلیله و دمنه میباشند. این کتاب پر از پندهای خردمندانه است که از زبان حیوانات بیان میشود.
سوال مهم در اینجا این نیست که آیا حیوانات واقعاً شخصیت انسانی را دارا میباشند یا خیر، بلکه پرسش اصلی که تا به حال از خود مطرح ننمودهایم این است که چرا بشر در طول تاریخ تلاش نموده است که به موجودات بیجان و گاه بی ارتباطات، جانبخشی نموده و روح خود را در آنها تجلی دهد؟؟؟
این موضوع فقط مربوط به ادبیات نیست، فیلمهای بسیاری وجود دارد که در آن به یک موجود غیر زنده شخصیت انسانی ارائه شده است. انیمیشن (Cars) را همگان به خاطر داریم، همان انیمیشنی که به خودروها شخصیت انسانی بخشیده بود.
Personification یا شخصیتبخشی
شخصیتبخشی که بیشتر در ادبیات از آن بهره میبرند به معنی جانبخشی به حیوانات و اشیاء میباشد. تاریخچه مشخصی از این موضوع وجود ندارد ولی Personification در آثار مربوط به یونان باستان نیز به چشم میخورد.
حتی بررسی دقیق بتها و خدایان اساطیر ما را به این نتیجه میرساند که هر کدام از آنها دارای یک صفت مشخص انسانی بوده که جوامع آن دوران به آنها نسبت داده بودند. باز هم برای من این پرسش مطرح میشود که چه نیازی در بشر وجود داشته که در طول تاریخ دست به این اقدام زده و شروع به شخصیتبخشی نموده است؟؟؟
من به علت علاقه شخصی در این حوزه، تحقیقات فراوانی نمودهام ولی حقیقتاً تا به اینجا پاسخ کاملاً شفاف و مستدلی نیافتهام ولی سعی میکنم در اینجا خلاصهای از نتایج تحقیقات خود را به شما ارائه دهم.
نکتهای که من به آن دست یافتهام این است که در هر انسانی دو جزء وجود داشته که در تضاد کامل با یکدیگر قرار دارند. اول همین جسم ما که تمام بخشهای فیزیکی ما را شامل میشود و دوم تخیل.
ما توان پرواز، قدرت بالا، جا به جایی صخره، هوش فراوان و … را دارا نیستیم ولی تخیل ما، ادبیات جسم ما را درک نکرده و میخواهد موجودی خلق کند که تماماً این ویژگیها را دارد. به همین دلیل بشر به سراغ Personification یا شخصیتبخشی میرود.
شخصیتبخشی به برند
سوال مهم دیگری که اینجا مطرح میگردد این است که چرا ما به برندها شخصیت میبخشیم؟؟؟ آیا ما میخواهیم برندها برای ما کوهها را جا به جا کنند؟؟؟ زیباترین فرد روی کره زمین باشند؟؟؟ بهترین راهکارها را ارائه دهند؟؟؟ و …
به نظر من پاسخ این است که ما در عصری زندگی میکنیم که به وسیله برند ها محاصره شده و برندها بخش عمدهای از هزینه، زمان و انرژی ما را به خود اختصاص میدهند. برندها به ما یاری میرسانند تا اندکی از فشار تخیل رها گردیم.
ما زیباترین و جذابترین فرد زمین نیستیم ولی Louis Vuitton به ما کمک میکند جذاب به نظر برسیم، ما آگاهترین فرد زمین نیستیم ولی Google کمک میکند کمی از زیر این فشار رها شویم، ما قویترین فرد روی زمین نیستیم که صخرهها را جا به جا کنیم ولی Caterpillar این محبت را در حق ما میکند، ما سریعترین موجود زمین نیستیم ولی Bugatti این نقص را برای ما جبران میکند، ما …
تاریخچه شخصیت برند
در مورد تاریخچه شخصیت برند ابهامات فراوانی وجود دارد و از افراد متعددی به عنوان مبدع این شاخص در برندسازی یاد شده است. به طور مثال James Walter Thompson بنیان گذار آژانس تبلیغاتی JWT در سال 1920، توصیفی در مورد صابون برند Lux بیان مینماید که کاملاً شخصیت این برند را شفاف میکند:
I think of Lux as a member of the lesser nobility. She is probably a Marquise. She is gay and spontaneous, care-free...
به طور کلی، تحقیقات نشان میدهد که اوج مطالعه بر روی شخصیت برند به دهه 50 میلادی باز میگردد زمانی که Motivation research (مطالعه روی انگیزش) یکی از داغترین مباحث بین محققین بوده است.
در MR از علوم مختلف مانند روانشناسی، جامعهشناسی، روانکاوی، انسانشناسی و … برای تشریح رفتار انسانها استفاده شده است. یکی از اولین افرادی که در مورد شخصیت برند در سال 1951 سخن به زبان آورده است، James Vicary همان محقق معروف بازار در آن دوران است که اکثر افراد او را به خاطر آزمایش کوکاکولا و پاپکورن در سالن سینما میشناسند.
مدلهای طراحی شخصیت برند
به طور کل میتوان مدلهای طراحی شخصیت را به دو دسته کلی تقسیم بندی نمود.
در مدلهای باز، به سراغ جامعه هدف رفته و سوالات باز بدون شاخص خاصی از او مطرح مینمایید. به عنوان مثال از او میپرسید: «با شنیدن نام یک و یک، چه چیزی به ذهن شما خطور میکند؟».
مدلهای باز نیز خود به سه دسته تقسیم میشوند.
مدلهای بسته دارای شاخص بوده و برای تحقیقات آن، شاخصها به صورت پرسش درآمده و از افراد پرسیده میشود. برخلاف مدل باز که پرسششونده هر تصور و پاسخی به ذهنش میرسید بیان مینمود، در اینجا پرسششونده بر اساس سوالات و شاخصهای از قبل طراحی شده پیش میرود.
مشاوره برندینگ...
برچسب : انواع شخصیت برند, برندسازی, طراحی شخصیت برند, مدل های شخصیت برند, نویسنده : میلاد فدایی brandfa بازدید : 102